واسه بدیهاتم دلم تنگه واسه بدیهاتم دلم تنگه دلتنگه خونسردیت هنوز هستم هر چی که میگفتی نمیشنیدم رو تلخیات چشمامو میبستم یادش بخیر هر بار تو میرفتی من برمیگشتم طبق عادتهام وقتی که خوب دنیا میدیدم حس میکردم هستی ولی تنهام هر جا که حرفت میشه میخندم تا حس کنن پشتم بهت قرصه حتی سکوتم زجره وقتی که یکی ازم حالتو میپرسه گرچه دلم تنگه برات اما از من نخواه پیش تو برگردم وقتی شلوغ بود دورت اونجا اینجا تویه تنهایی سر کردم هر جور تونستی من رو رنجوندی اما ازت خواستم که برگردی میگفتی دوست داری باشی اما هرگز تلاشی هم نمیکردی حالا که اون قلبتو رنجونده بوی محبت میده باز حرفات حالا که با سختی پذیرفتم پا رو دمم میذاره این زنگات لعنت به من که درد و دل هامو با هر کی که میشناستت میگم خیلی دلم تنگه برات اما دیر اومدی من با یکی دیگم وقتی که اون دستامو میگیره حس میکنم دستت تو دستامه اسمشو گاهی اشتباه میگم اسمت هنوزم روی لبهامه اینجا هوا هم بی تو داغونه چیزی شبیه حس همدردی تو سیل اشکام غوطه ور بودم با رفتنت طوفان به پا کردی